به نام خدای عشق

من که شیرینت شدم،فرهاد من
کی رسدبرگوش تو افغان من ؟

کنده ای باتیشه کوه بیستون
یا که ازبُن ریشه وبنیان من

سوختم در آتش هجران تو
ای فتاده شعله ات برجان من

شوق دیدارت فتاده بر سرم
ای دو چشمت نرگس فتان من

آرزو دارم شبی بر سینه ات
سر نهم ای لعبت جانان من

من ندارم طاقت و تاب فراق
ای مه رخشنده وتابان من

حسرت جامی زلعل ات باقی است
برلبان تشنه وسوزان من

#سیده_زهره_باقی

به نام خدای عشق...

مَن اگر با مَن نباشم میشَوَم تنهاترینکیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترینمَن نمیدانم کی‌اَم مَن لیک یک مَن در مَن استآن که تکلیف مَنَ اَش با مَن مَنِ مَن روشن استمَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَنای مَنِ غمگین مَن در لحظه‌های شاد مَنهرچه از مَن یا مَنِ مَن در مَنِ مَن دیده‌ایمثل مَن وقتی که با مَن میشوی، خندیده‌ایهیچ کس با مَن چنان مَن مردم آزاری نکرداین مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکردای مَنِ با مَن که بی مَن مَن تر از مَن میشویهرچه هم مَن مَن کنی، حاشا شوی چون مَن قویمَن مَنِ مَن مَن مَنِ بی‌رنگ و بی‌تأثیر نیستهیچ کس با مَن مَنِ مَن مثل مَن درگیر نیستکیست این مَن؟ این مَنِ با مَن زِ مَن بیگانه‌تراین مَنِ مَن مَن کُنِ از مَن کمی دیوانه‌تر ؟زیر بارانِ مَن از مَن پُر شدن دشوار نیستورنه مَن مَن کردنِ مَن از مَنِ مَن عار نیستراستی . . . این قدر مَن را از کجا آورده‌ام !!؟بعد هر مَن بار دیگر مَن چرا آورده‌ام !!؟در دهانِ مَن نمیدانم چه شد، افتاد مَنمثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من     مولانا به نام خدای عشق...

تو ماه ی و دیـدار تو از دور قشنگ استهـر موی بلندت به هـزار تار قشنگ است جایی بده من در دلــت ای یار وفـــادار صد بوسه به لب های تو آبدار قشنگ استمن شـاعری دیـوانه ام از عـشـق تـو بیماردر راه دو چـشـمـان تو بـیـمار قشنگ استسـازی بـزن و عـشـق خودت را برقـصـاندر خانه دل رقـص تـو بـسیار قشنگ استصد سلسـله گـیـسوی تو در موج دریاسـتدر سیـنه نهادی و چـو گوهـر قشنگ استعشـق تـو شـده معـجـزه بر حـال خرابـمبیـمار تو بـودن چو هـزار بـار قشنگ استآغـوش تو گرمـی تنـوریـس در این جـاندر بسـتر آغـوش تو تـب دار قشنگ استاین بار قـشـنگی تـو از سـیـب هزار چرخاز حضـرت حوای بزرگـوار قـشـنگ استمن مسـت نـگـارای تـو بودم در این شهـرسرخ بـودن لـب های تو از نـار قشنگ استمن در پی چـشمـان تو بودم در این شعـرچشمان تو از هر غـزل و شـعر قشنگ استخواستـم که شـکارت کنم با تـیر و کمـانیدیدم که شـکـار تو با اشـعار قشنگ استای قـصه ی شـهـرزاد هـزارن دل پر خـونعشـق تو در ایـن سیـنـه ی آذر قشنگ استیک لحظه گذر کردی از این کوچه ی احساسدیـدم که دلـم بـردی و صـدبار قشنگ استهـر خنـده ی تـو در دل من نور امـید اسـتبوسـیدن چـشم های تو د به نام خدای عشق...